عاشقانه
مهم نیست شیشه قلبم زیر پاهات بشکنه مهم اینه پاهات زخمی نشه
دستمال کاغذی به اشک گفت: قطره قطره ات طلاست یک کم از طلای خود حراج می کنی؟ عاشقم با من ازدواج می کنی؟ اشک گفت: ازدواج اشک و دستمال کاغذی! تو چقدر ساده ای خوش خیال کاغذی توی ازدواج ما تو مچاله میشی چرک میشی و تکه ای زباله میشی پس برو و بیخیال باش . عاشقی کجاس؟ تو فقط دستمال باش! دستمال کاغذی ، دلش شکست گوشه ای کنار جعبه اش نشست گریه کرد و گریه کرد و گریه کرد در تن سفید و نازکش دوید آخرش دستمال کاغذی مچاله شد مثل تکه ای زباله شد او ولی شبیه دیگران نشد چرک و زشت مثل این و آن نشد رفت اگر چه توی سطل آشغال پاک بود و علشق و زلال او با تمام دستمال کاغذی ها فرق داشت چون که در میان قلب خود دانه های اشک کاشت!!
نظرات شما عزیزان:
www.loveblove.loxblog.com